♣__ کلاه خاکی __♣ من ... سال هاست تو را به قلبم وعده داده ام این روزها
میدونی چی دوست دارم؟!
دوباره دیدن روی تورو
شنیدن خش خش برگ
زیر پاهای تورو
کــــــــــلاه خاکــــــــی نظرات شما عزیزان:
خوش به حال خدا كه لحظه به لحظه با توست
و من هميشه درباره ي تو با او حرف ميزنم
دلتنگت هستم
بیا وآتشم بزن یا لیوانی آب به دستم بده ویا خلاصم کن! از روی ساعت پنج دقیقه است که رفته ای از روی قلبم پنج سال.. واز روی دلتنگی یک عمر...!!!
دل تنگی مرض عجیبیست
آدم را آرام آرام نا آرام میکند...!
دوباره دل هوای با تو بودن کرده
نگو این دل دوری عشقتو باور کرده دل من خسته ازین دست به دعاها بردن همه آرزوهام بارفتن تو مردن حالا من یه آرزو دارم تو سینه که دوباره چشم من تورو ببینه ش
ساعت10:35---16 تير 1392
برایم دعا کن
اجابتش مهم نیست نیاز من به آرامشی است که بدانم تو به یاد منی . .
قول داد تا آخر دنيا بماند
سر قولش هم موند همان روزي كه رفت براي من آخر دنيا بود
چقدر اين دوست داشتن هاي بي دليل...خوب است!
مثل همين باران بي سوال که هي مي بارد... که هي اتفاق آرام و شمرده شمرده مي بارد
سلام
بازم من اومدم رفیق سلام خوش اومدی قدم سر چشم بنده گذاشتید رفیق :)
سلام با شعرت یادم به شعر مریم حیدرزاده افتاد قشنگ بود
این روزها عادت همه رفتن و دل شکستن درد تموم عاشق ها پای کسی نشستنه این روزها مشق بچه ها یه صفحه آشفتگی گرد های رو آیینه ها فقط غم زندگی این روزا درد عاشق ها فقط غم ندیدنه مشکل بی ستارها یه کم ستاره چیدنه این روزا کار گلدون ها از شب نمی تر شدنه آرزوی شقایق ها یه شب کبوتر شدنه این روزها آسمونمون پر از شکسته بالیه جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه این روزها کا رآدم ها دلهای پاک رو بردن بعدش اون رو گرفتن و به دیگری سپردنه این روزها کار آدم ها تو انتظار گذاشتنه ساده ترین بهونشون از هم خبر نداشتنه ...
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها
|
||||||||||||
|