|
♣__ کلاه خاکی __♣ من ... سال هاست تو را به قلبم وعده داده ام تا کوچ من به تو چیزی نمونده بود وقتی نگاه تو از گریه می سرود
با تو چه ساده بود هم آسمون شدن وقتی که آینه ها شعله به شب زدن
چیزی نمونده بود تا قاب رازقی تا ناز نسترن تا فصل عاشقی
چیزی نمونده بود با تو یکی بشم با تو رها از این آوار گریه شم
من مثل تو هنوز باور نمی کنم روزی از این قفس هجرت کنیم به هم
باید سفر کنم از پشت پنجره شاید نگاه تو از یاد من بره
حرفی نزن به من از موج و از نسیم چیزی نمونده بود تا هم نفس بشیم ------- ترانه ای از آلبوم " آ خدا " حمید حامی
از وقتی
با تو همسفر شدم
دیگر شمال نمیروم
چشمان تو
دریای خروشان
من است
----------
حامد کاظمی
سلام دوستای گلم تصمیم گرفتم این وب رو دوباره راه بندازم اون سایت هم سر جاش خواهد موند اما چون این وب امکاناتش بیشتره اینجا رو راه میندازیم باهم
یه خبر بد
دیشب گوشی جدیدمو دزدیدن 10 روز نشده بود که خریده بودمش
قلبی که ایستاد...
احساسی که خشکید...
تنها فایده اش سوزاندن است!
وعده ما
چهارشنبه سوری!!!
خودت را برای پریدن از روی احساسم
آماده کن! ــــــــــــــــــــــــ کلاه خاکی
درباره وبلاگ  سلام عزیزان به وبگاه کلاه خاکی خوش آمدید. امیدوارم از خواندن مطالب و اشعار بنده لذت ببرید و با نظرات سازنده خود بنده را در بهبود مطالب یاری نمایید. با تشکر آخرین مطالب آرشيو وبلاگ 
نويسندگان پیوندهای روزانه
پيوندها
|
||||||||||||
 |
<-PollName->
آمار
وب سایت:
