♣__ کلاه خاکی __♣ من ... سال هاست تو را به قلبم وعده داده ام تو اعتنا به اشک های من نکن عبور کن و فصل پنجم شکستن مرا مرور کن
اسیر فاتحه شدم _ گناه، مرگ واژه بود برای ختم این غزل، بساط جفت و جور کن
در این هوا که هر طرف اسیر درد می شوم بیا، بیا ستاره شو برای من ظهور کن
همیشه فکر می کنم که رفتنت بهانه بود بیا به ذهن خسته ام، ترانه شو خطور کن
همنورپابرهنه ام در این مسیر سوت و کور شب سیاه قصه را بیا و غرق نور کن
از کتاب چسبی به نام زخم سید احمد حسینی نظرات شما عزیزان:
slm azizam jaleeeeeeeeebi b man besar maraaaaaaaa belinkkkkkkk
سلام. تو یکی از پیامات خونده بودم که برات نوشته بودن از اون بچه مثبتای روزگاری حالا میفهمم راس میگن. مث خودمی!
راستی منم مثل شما یه دست به قلمی داشتم ولی چون العان گرفتارم نمیرسم به این کارا برسم. پیشنهاد. اگه پوینتر ماوس رو عوض کنی بهتره آخه خیلی بی روحه اونم برا وب شعر. تنوع مطالب رو هم روش تمرکز کنید. اگه دوس داشتین به وب اندیشه من و وب زبانم سر بزنید و انتقاد تند و تیز کنید. ممنونم. بای سارا
ساعت20:59---10 بهمن 1390
خوبه ، دوسش دارم
سلام مطالب ات عالی بود بسیار لذت بردم ممنون به وبلاگ من سر زدید
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان پیوندهای روزانه پيوندها
|
||||||||||||
|